جدول جو
جدول جو

معنی حب المقل - جستجوی لغت در جدول جو

حب المقل
(حَبْ بُلْ مُ قِل ل)
حبی که محمدزمان پدر محمدمؤمن برای دفع بواسیر ساخته است. رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن باب دوم از قسم دوم شود
لغت نامه دهخدا
حب المقل
حبی که محمد زمان پدر محمد مومن مولف کتاب تحفه برای دفع بواسیر ساخته است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَبْ بُلْ عَ لَ)
تخم توت سه گل
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ)
شجرۀ لبنی. عبهر. اصطراک. میعه. شجرۀ مریم. ثمرۀ شجرالاصطراک و در بیت المقدس ازآن دانه های سبحه کنند.
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ فَ)
تخم پنج انگشت است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سیسبان. (برهان قاطع). تخم دل آشوب. اغیس. اثلق. بزر فنجکشت. (اختیارات بدیعی). الفنجکشت. (داود ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ)
حمداﷲ مستوفی از قول صاحب مفاتیح آرد که کاژیرۀ هند است. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ قُ)
ماش هندی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صاحب مخزن الادویه گوید: حب القلت بضم قاف و سکون لام و تای مثناه فوقانیه معرب کلب (؟) هند است. حکیم علی در شرح قانون ابوعلی سینا گوید بهندی کلهنی نامند به ضم کاف فوقانیه (؟) و خفای ها و سکون یا. و کلته نیز (؟) و قسمی را چکرک و قسمی را راپج به باء فارسی و جیم عربی و این قسم را کاسرالحجر نامند... دانه ایست سیاه مایل بزرقی (؟) و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر مائل به تدویر و شیرین، در حین خاییدن احداث حرارتی میکند و آنچه در بنگاله دیده شد نه چنان است بلکه دانه ایست اکثر سفید مایل بزردی بعضی مایل بسرخی و بعضی تیره مفرطح، اندک طولانی بقدر دانۀ عدس و حلبه. و مغز آن دوپارچه و سفیدرنگ. گرم در سوم و خشک در دوم و گویند گرم در دوم و مایل به رطوبت است... بغایت مفتت حصاه گرده و مشهی طعام و رافع فواق و امراض چشم و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیر و مفتح سدّۀ سپرز و قولنج و بلغم و آشامیدن طبیخ آن به تنهایی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیگر چون شش مثقال آنرا با شش مثقال تخم شلغم در هفتادوپنج مثقال آب جوش دهند بر آتش اخگر تا بیست وپنج مثقال آب بماند پس صاف کرده و دوازده مثقال و نیم آنرا صبح ناشتا نیم گرم و دوازده ونیم مثقال را شام نیز نیم گرم کرده بنوشند جهت تفتیت و اخراج سنگ گرده و مثانه مجرب است و ضماد آن جهت نیکوئی رنگ رخسار و رفع بواسیر نافع و مضر ریه و مصلح آن عسل. مقدار شربت آن یک درهم با آب برگ ترب برای تفتیت حصاه. چنانکه در سند سنگ تراشان آنرا کوبیده درآب جوشانیده بر سنگ میریزند نرم میشود و بآسانی بریده میگردد و اهل سند را عقیده آنست که چون بکوبند و بر سنگ بمالند سنگ را قابل قطع میگرداند - انتهی. صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: داروها که قرحه پاک کند و برویاند... قرطاس محرق، حب القلت. ودع محرق - انتهی. داود ضریر انطاکی گوید: حب القلت، بالمثناهالفوقیه و هو بالنقر التی فی الجبال، یجتمع فیها الماء یکون عندها هذا النبات و یسمی الماش الهندی و هو نبات فوق ذراع و یتکون به هذا الحب مفرقاً کبزر الکتان حجماً لکن الی استداره ما، حاد، حرّیف، یؤخذ بالسرطان و هو حار یابس فی الثانیه و لم ار فی المنهاج تصریحاً ببرده و رطوبته کما قیل. قد جرب فی تفتیت الحصی و تجفیف البواسیر و اصلاح السدد و الطحال و تحسین اللون. یضر الرئه و یصلحه العسل و الهند تستعمله فی غالب امراضها. و قیل انها تضعه علی الاحجار فیسهل قطعها. و شربته الی درهم - انتهی. ابن البیطار گوید: حب القلت، قال ابوالعباس النباتی، بالتاء المنقوطه باثنتین من فوقها و اللام قبلها مفتوحه. هو ایضاً عند اهل العراق ماش هندی و هو اشبه شی ٔ بما عظم من الحبه السوداء المسماه بالبشمه الاّ انها اعظم منها و اشدّ بریقاً و لونها اسود الی الزرقه و احمر الی الدهمه. لون حبهالخرنوب طعمه حلو حارّ و هو مختبر عندهم لتفتیت حصاه المثانه. و اهل المواضع التی یکون فیها یدقونه و یضعونه علی الحجاره التی یریدون قطعها فتلین للقطع. (لی) : قد رأیت هذا الحب المذکور بالصفه المذکوره بالقاهره المحروسه مع بعض التجار ممن کان جلبه من الهند و هو غیر الدواء الذی ترجمه حنین فی المقاله الثالثه من کتاب دیسقوریدوس بالقلت کماستقف علیه حین یأتی ذکره فی حرف القاف. و صاحب تحفه گوید: بفارسی ماش هندی گویند دانه ایست سیاه مایل به ازرقی و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر و مایل به تدویر و شیرین و در حین خاییدن احداث حرارتی میکند. گرم در دوم و خشک و گویندمایل به رطوبت است. بغایت مفتت حصاه گرده و رافع فواق و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیرو مفتح سدۀ سپرز و ضماد او جهت نیکویی رخسار و رفعبواسیر نافع و مضر ریه و مصلحش عسل و قدر شربتش یک درهم است با آب ترب و اعتقاد اهل هند آنست که چون اورا کوبیده به سنگ بپالایند سنگ را قابل قطع میکند
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ قِ قِ)
اناردانۀ دشتی. تخم انار کوهی است. (نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی). قلقلان. قلاقل. تخم انار دشتی. دانۀ قلقل. صاحب اختیارات گوید: بزر رمان بریست بپارسی ناردانۀ دشتی خوانند و مغاث بیخ و یست و بمقدار نزدیک به لوبیا بود و در طعم وی اندک تلخی بودو خوشبوی بود و به لون سفیدتر بود طبیعت وی گرم و تر بود در دویم و گویند خشک بود و قوه بدنهاء مرخی بدهد و فربهی آورد چون کنجد و عسل طبرزد اضافه کنند باه را زیاده کند و بریان کرده نیکوتر بود اما مصدع بودو مصلح وی روغن گل و سرکه بود و اگر بسیار خورند هیضه آرد و معده را بگزد و بهتر آن بود که با قند یا عسل بخورند و بدل آن تودری سفید و چهار دانگ وزن آن مغز تخم خیار و نیم وزن آن ابهل بود و گویند بدل آن مغاث و به وزن آن حب صنوبر بود. و رجوع به قلقل شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ مِ لَ)
نیوند مریم. نوعی از داروهای افاویه است. (بحر الجواهر). صاحب اختیارات گوید: بپارسی نیوند مریم خوانند بهترین وی فربه بود و طبیعت وی گرم و خشک است و گویند معتدل بود و گویند سرد است و قول اصح آن است که در وی حرارت بود و جلائی قوی و بصری گوید گرم است در دویم و خشک است در اول محلل بود و بول براند وچون بکوبند و بر کلف طلا کنند نافع بود البته و کرم بکشد و حب القرع بیرون آرد و سدۀ جگر بگشاید و نقرس را سود دهد و سنگ گرده و مثانه بریزاند و خون حیض براند و درد پشت را سودمند بود و قولنج بگشاید و دردهاء اندرونی را ساکن گرداند و رطوبت که در سینه و شش بود پاک گرداند و گویند مضر بود بدماغ گرم و احشاء و مصلح وی رب اترج یا ریباس بود و بدل وی گویند مغز بادام تلخ سفیدکرده بود. و صاحب تحفه گوید: در لرستان ملهب نامند دانه ایست با عطریه و پوست بیرون او سرخ ودرون صلب و مغزش سفید و بقدر خلر و درخت او قریب بدرخت بطم و زیاده بر قدر قامتی و منبت او بلاد بارده وجبال. و در لرستان بسیار است برگش دراز و خشبو و ازبرگ زردآلو کوچکتر و مایل به چتری و در دوم گرم و خشک و مبهی و مدر بول و حیض و مفتح سدۀ گرده و مقوی جگر و سپرز و مسکن اوجاع باطنی و مفتت حصاه و مسمن ومخرج اقسام کرم و ملین صلابتی که از صدمه و ضربه باشد و اخراج رطوبات سینه و شش و مفرح و مقوی حواس و جهت خفقان و درد کمر و پشت و قولنج و غشی و با بادام وشکر مسمن بدن. تقطیر بول را نافع و چون داخل نان کنند باعث سرعت انهضام او و رافع ضرر آن و مداومت به اغتسال او در حمام مانع نزلات و بغایت مجرب دانسته اند و نگاه داشتن او در پارچۀ کبود و بدستور بخور او مبطل سحر و مداومت بخور او موجب الفت معاندین و طبیخ او جهت نقرس و طلای او جهت کلف نافع و مضر دماغ و احشاء حاره و مصلحش گلاب و رب ریباس و قدر شربتش از سه مثقال است تا پنج مثقال و بدلش مغز بادام تلخ و چوب و برگ او در اول گرم و خشک و مقوی بدن و جهت رفع رایحۀ کریهۀ بدن و گریزانیدن هوام و نگاه داشتن چوب او با خود جهت قضای حاجات و بخور پوست او را جهت گریزانیدن هوام و پشه مجرب دانسته اند و چون با سداب و مصطکی و قسط در روغن بجوشانند جهت فالج و کزاز و لقوه و رعشه و مفاصل و اورام شرباً و طلاءً و جهت جبر کسر و ضربه و سقطه به غایت مفید است. و رجوع به محلب شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ مُ)
حب قر. حبقر. تگرگ، یخچه. سکاچه. حب الغمام. برد. حب المزنه. عبقر. عب. شخکاسه
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ مِ)
حب مشک، حبی که معده و دل و دماغ را قوت دهد و بوی دهان خوش کند و اشتها آرد. صفت آن، جوزبویا و بزباز از هر یک مثقالی دارچین و مصطکی ومشک از هر یک نیم مثقال نبات مصری صد مثقال همه را کوفته و پخته به گلاب یا آبی که صمغ عربی یا کتیره سفید در او حل کرده باشند حب ها ساخته هر یک مقدار نخودی و یک یک را در دهان نگاه داشته آب آنرا فروبرند
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ مِ سَ)
داود ضریر انطاکی گوید: کذا شهر فی الطب و الصحیح انه حب منسم بالنون و السین المهمله و هو عربی. رجوع به حب المنسم شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُنْ نی)
قرطم هندی. (مفاتیح خوارزمی). حب الغوله. تخم نیلوفر. کاکیان هندی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عجب. صاحب تحفه گوید: حب النیل به فارسی تخم نیلوفر گویند و او دانۀ گیاهی است شبیه به لبلاب و بر مجاور خود می پیچد گلش کبود و به شکل گل لبلاب و از آفتاب بهم می آید و در غلاف هر گلی سه دانۀ مثلث میباشد، در سیّم گرم و خشک مسهل اقسام کرم و با تربد مسهل بلغم غلیظ و با سقمونیا مسهل صفرا و اخلاط غلیظه و با هلیله مسهل سودا و مفتح سدۀ جگر و سپرز و جهت برص و بهق و تنقیۀ بدن و درد مفاصل و سایر امراض بارده نافع و قدر شربتش از یک دانگ تا نیم مثقال و یک درهم و زیادۀ او کشنده بمغص و لصوق ماساریقا و اسهال مفرط و مصلحش هلیله و سحق بلیغ و آلودن او به روغن بادام و بدلش بوزن او تخم حنظل و سدس آن حجر ارمنی است و مفرد او بعد از یک شبانروز عمل میکند و با محرک سریعالعمل است و قوتش تا سه سال باقی می ماند. و صاحب اختیارات گوید: حب النیل، قرطم هندی است و طبیعت وی گرم و خشک است در دویم و گویند در اول و گویند در سیم و گویند سرد است. نافع بود جهت برص و تنقیۀ بدن و مسهل خلطهای غلیظ بود و سودا و بلغم و کرمهای حب القرع و شربتی از آن دانگ و نیم تا نیم درم بود با ادویۀ دیگر، و عرق النسا و نقرس را نافع بود و آنچه از درد اخلاط که در مفاصل جمع شده باشد مجموع براند و امعا را بشوید و قوت معده دهدو سده و ورم سپرز و جگر بگشاید. مسهل مرهالسودا بودو وی کرب و غثیان آرد و اولی آن بود که به روغن بادام چرب کنند و هلیله با وی خلط کنند و بدل وی در اسهال و دفع سوداء نیم وزن آن تخم حنظل و دانگی و وزن آن حجر ارمنی بود. و در بحرالجواهر آمده است: به پارسی تخم نیلوفر. گرم و خشک است در دوم و گویند در سیوم، اخراج سودا و بلغم کند و کرم معده و حب القرع را بیرون آرد و بهق را نفع دهد و شربتی از او یک مثقال تادو مثقال است. و در تذکرۀ داود ضریر انطاکی آمده است: حب النیل، هو القرطم الهندی و هو نبت هندی یکون فیه هذا الحب. کل ثلاثه او اربعه فی ظرف الی العرض، و اجود هذا الحب الرزین الحدیث المثلث الشکل و قوته تبقی الی ثلاث سنین و هو حارّ یابس فی الثانیه و بارد و رطب فی الاولی. اذا مزج بالتربد لم یبق للبلغم اثراً و یستاصل المفاصل و النسا و مادهالبهق و البرص و النقرس ویفتح السدد ولکنه یغشی و یکرب خصوصاً فی الشبان و ربما قیاء حتی الدم و یصلحه دهن اللوز و الاهلیلج و احکام السحق و شربته علی ما قالوه الی درهم. لکن رأیت من شرب منه ثمانیه عشر درهما و لم یسهل کثیراً. و عندی ان ّ فعله بحسب السدد و صلابه الابدان و ان ّ کربه تابعلحرارهالمعده. یکثر اذا کثر و بالعکس. و بدله فی افراطالسوداء ثلثه حجر ارمنی و فی البلغم نصفه شحم حنظل. لا أن ّ کلا منهما بدله مطلقا کما توهموه، فافهمه
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ اَ)
العذبه. (داود ضریر انطاکی). گزمازک. کزمازج. کزمازق. جزمازج. گزمازج. کزمازک. بزر شوره گز
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ بَ قَ)
رسنه. کلول. گاودانه. ملک. ارونس. اروبس
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بَ تُلْ بَ)
رجوع به حبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حبه البقل
تصویر حبه البقل
برز
فرهنگ لغت هوشیار
هوش آور همبسته ای از چند داروی گیاهی برای رهایی از هوشربا (مواد مخدر) حبی که در طب قدیم جهت ترک افیون ساخته میشده است و ترکیبش از مخلوط تا توره سیاه و زنجبیل وریوند چینی بود که روزی دو یا سه حب تجویز میشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب البقر
تصویر حب البقر
گاو دانه (کرسنه) از گیاهان کرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب العلق
تصویر حب العلق
تخم توت سه گل را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الغول
تصویر حب الغول
ثمرگیاه بنژوئن را گیوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الفقد
تصویر حب الفقد
سگسبویه اغیس از گیاهان تخم دلاشوب (گویش شیرازی) پنجنگشت را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الفیل
تصویر حب الفیل
عجب گیاه توضیح بنظر میاید که این محرف حب النیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تخم گیاه قلقل است که آنرا تخم انار دشتی و یا انار دانه دشتی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
حبی است که از ترکیب اشق و سکبینه و گاوشیر و مقل و تخم سداب و حنضل و پوست هلیله زرد و انزروت ساخته میشده و در طب قدیم در تدوای فالج و درد مفاصل و ناراحتی های اعصاب بکار میرفته حب منتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب المحلب
تصویر حب المحلب
دانه نیوند مریم را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب المزن
تصویر حب المزن
یخچه تگرگ تگرگ
فرهنگ لغت هوشیار
مشکدانه مشک دانه، حبی است که از مخلوط جوزبویا و بزبار و صمغ کتیرا و نبات مصری ساخته میشده ور درطب قدیم به عنوان اشتها آور و خوشبو کردن دهان بکارمیرفته است حب مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب المقسم
تصویر حب المقسم
محرف حب المنسم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب النیل
تصویر حب النیل
عجب گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الهال
تصویر حب الهال
از پارسس دانه هل دانه های هل را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الاثل
تصویر حب الاثل
گز مارک از گیاهان گزمارگ
فرهنگ لغت هوشیار